وژم و وژت
.:: Your Adversing Here ::.
 

ای فلک (وحشی بافقی )

 طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را        

پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را 

شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان         

چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را 

هم تو مگر پیاله‌ای، بخشی از آن می کهن          

ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را 

شد ز تو زهر خوردنم مایهٔ رشک عالمی           

بسکه به ذوق می‌کشم این می ناگوار را 

نیم شرر ز عشق بس تا ز زمین عافیت 

دود بر آسمان رسد خرمن اعتبار ر 

وحشی اگر تو عاشقی کو نفس تورا اثر 

هست نشانه‌ای دگر سینهٔ داغدار را

  • نوشته : حجت لنگانی
  • تاریخ: شنبه 16 دی 1391برچسب:,
  • مطلب ارسالی ازlovelycreator

     

    قلم را یارای به تحریر کشیدن نام او نیست و لوح نیز از سنگینی کلامش شانه خالی می کند اما باز نیز می نویسم به نام نامی پروردگار.چرا که تنها قلم و لوح میشنود آنچه را که می گویم و می بیند آنچه را که به تصویر می کشم.

    الهی سینه ای ده آتش افروز     

    در آن سینه دلی وان دل همه سوز

    کرامت کن درونی درد پرورد

    دلی در وی برون درد و درون درد

    هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست

    دل افسرده غیر از آب و گل نیست

    به سوزی ده کلامم را روایی

    کز آن گرمی کند آتش گدایی

    دلم را داغ عشقی بر جبین نه

    زبانم را بیانی آتشین ده

    بده گرمی دل افسرده ام را

    برافروزان چراغ مرده ام را

    به راه این امید پیچ در پیچ

    مرا لطف تو می باید دگر هیچ.

    <<شوالیه سخن و ادب، وحشی بافقی>>

  • نوشته : محمد مرادی
  • تاریخ: 7 دی 1391برچسب:,
  • صفحه قبل 1 صفحه بعد


    wezhem-wezhet

    حجت لنگانی

    wezhem-wezhet

    http://wezhem-wezhet.lxb.ir

    وژم و وژت

    ای فلک (وحشی بافقی )

    وژم و وژت

    سلام ممنون از این که به وبلاگ خودتون سر زدید امیدوارم خوشتون بیاد خودم و خودت

    وژم و وژت